سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر گاه روزی بیاید که در آن بر دانشم نیفزایم، پس در آمدن خورشید آن روز بر من خجسته مباد . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

عشق بی پایان

 
 
1(پنج شنبه 86 تیر 14 ساعت 3:49 عصر )

ازش پرسیدم چه قدر منو دوست داری؟

گفت به اندازه جوهر خودکارم

گفتم: خیلی نامردی چون جوهر خودکارت یه روز تموم میشه

لبخند زد وگفت؟خودکار من اصلا جوهر نداره.

نمی دانم چرا رسوا شد این دل

غریب و بی کس تنها شد این دل

نمی دانم چرا از ابر گریان

نصیب ما نشد یک قطره باران

نمیدانم چرا با من چنین کرد

دل دیوانه را عاشق ترین کرد

نمی دانم چرا سبزی خزان شد

وجود خنده ای بر ما گران شد

نمی دانم چرا دلها شکسته

زمین و اسمان از هم گسسته

نمی دانم چرا من را فدا کرد؟

نمی دانم چرا او را صدا کرد؟؟؟

آفتاب درخـــــــــشان و تابش نور خورشـــــــــید ، تحرک را از من گرفته

گــــــــویی به خـــــــــــواب رفته ام کنار چشـــــــــــــمه ای که خورشید جنوب

به آن گرمای دلــــــــــــپـــــذیرداده اســــــــت انتظارت را می کشــــــــــــم

انتظار تو را ای عـــــــــــــــشق زیبای من



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 1  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 1705  بازدید


» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «